هوش مصنوعی:
این شعر از حزین لاهیجی، با استفاده از تصاویر شاعرانه و استعارههای زیبا، به بیان احساسات عاشقانه و دردهای عشق میپردازد. شاعر از نبود خورشید در زندگی خود، تیرهای جفاکارانه معشوق، و غمهای نهفته در سینه سخن میگوید. او همچنین به ناتوانی خود در گذشتن از مشکلات جهان و نیاز به همت بلند اشاره میکند. در نهایت، شعر با امید به نوروز و روزهای بهتر به پایان میرسد.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۳۱۸
خورشید، درین کلبه شب افروز نباشد
خورشید رخی، تا نبود روز نباشد
در جعبهٔ مژگان جفاکیش تو جانا
یک تیر ندیدیم که دلدوز نباشد
هرگز نزند بلبل شوریده نوایم
از سینه، صفیری که غم اندوز نباشد
چون من نتوان از سر کونین گذشتن
تا همّتی از طالع فیروز نباشد
چون صپح به پاس دم اگر حاضر وقتی
آن روز کدام است که نوروز نباشد؟
چون شمع درین بزم محال است برآرم
هرگز سر حرفی که زبان سوز نباشد
چون کلک خوش آهنگ تو، امروز حزین نیست
مضراب نوازی که نوآموز نباشد
خورشید رخی، تا نبود روز نباشد
در جعبهٔ مژگان جفاکیش تو جانا
یک تیر ندیدیم که دلدوز نباشد
هرگز نزند بلبل شوریده نوایم
از سینه، صفیری که غم اندوز نباشد
چون من نتوان از سر کونین گذشتن
تا همّتی از طالع فیروز نباشد
چون صپح به پاس دم اگر حاضر وقتی
آن روز کدام است که نوروز نباشد؟
چون شمع درین بزم محال است برآرم
هرگز سر حرفی که زبان سوز نباشد
چون کلک خوش آهنگ تو، امروز حزین نیست
مضراب نوازی که نوآموز نباشد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.