هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از حضور معشوق و تأثیرات عمیق آن بر دل و جان خود سخن میگوید. معشوق مانند شمعی فروزان دلها را تسلی میدهد و تاریکی شب را به روشنایی صبح تبدیل میکند. شاعر از شرم و عشق خود میگوید و اینکه معشوق به حرفهایش گوش داده و به او وعده وصال داده است. همچنین، شاعر از زیبایی و عطر گیسوی معشوق و تأثیر آن بر آشفتگان یاد میکند و در نهایت، به آرامش و آسایشی که در سایه رحمت معشوق یافته، اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و عارفانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر نیاز به درک عمیقتری داشته باشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای سنین پایینتر قابل درک نباشد.
شمارهٔ ۳۲۱
فروزان چهره چون شمع آمدی، دلها تسلّی شد
شب روشن سوادان از خطت صبح تجلّی شد
شنیدی شکوهام، از شرم طاقت آب گردیدم
به حرفم گوش دادی، بر زبانم لفظ، معنی شد
به سویم گرم دیدی، شبنم آسا از میان رفتم
به وصلم وعده دادی، خاطر از دوری تسلی شد
صبا می کرد ازگلشن به مرغان قفس نقلی
دماغ آشفتگان را عطر گیسویت تمنّی شد
نمودی حسن روزافزون، بهشت نقد را دیدم
به فرقم سایهٔ رحمت فکندی، رشک طوبی شد
دل دیوانه میزد با خیال نرگست نقشی
ز شوخیهای مژگان تو، داغ چشم لیلی شد
حزین کنج قفس بیهوده می باشد پرافشانی
به گیتی مایهٔ آسایشم کوتاه بالی شد
شب روشن سوادان از خطت صبح تجلّی شد
شنیدی شکوهام، از شرم طاقت آب گردیدم
به حرفم گوش دادی، بر زبانم لفظ، معنی شد
به سویم گرم دیدی، شبنم آسا از میان رفتم
به وصلم وعده دادی، خاطر از دوری تسلی شد
صبا می کرد ازگلشن به مرغان قفس نقلی
دماغ آشفتگان را عطر گیسویت تمنّی شد
نمودی حسن روزافزون، بهشت نقد را دیدم
به فرقم سایهٔ رحمت فکندی، رشک طوبی شد
دل دیوانه میزد با خیال نرگست نقشی
ز شوخیهای مژگان تو، داغ چشم لیلی شد
حزین کنج قفس بیهوده می باشد پرافشانی
به گیتی مایهٔ آسایشم کوتاه بالی شد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.