۱۳۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۹

جگر تشنه ام از لعل تو سیراب شود
چه غم است اینکه به کام دل احباب شود

لاف عزلت زدن آن روز تمام است مرا
که خم ابروی او گوشهٔ محراب شود

شمع روشن ننماید شب ظلمانی را
ساقیا می به قدح ربزکه مهتاب شود

غفلت افزود تو را زاهد، از افسانهٔ عشق
نیشتر در دل افسرده، رگ خواب شود

خشکی زهد، ز ما گرد برآورد حزین
دامن خرقه بیفشار که سیلاب شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.