۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۳

کشم چو آه، دل ناتوان بیاساید
خدنگ چون سفری شد کمان بیاساید

مجال دیده گشودن درین غبارکجاست؟
مگر که از تک و تاز آسمان بیاساید

چو موج قافلهٔ عمر را درنگی نیست
کسی چگونه درین کاروان بیاساید؟

بساط سبزه وگل را نچیده برچیدند
چگونه بلبل این بوستان بیاساید؟

فغان که در غم عشق، اضطراب دل نگذاشت
خدنگ غمزهٔ نامهربان بیاساید

به گوش، رشک برد دل، حدیثت ار شنوم
برم چو نام خوشت را زبان بیاساید

حزین از آن سگِ کو، تا برید پیوندم
چو نی نشد ز فغان استخوان بیاساید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.