۱۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۴

اگر نسیم نباشد که زلف بگشاید؟
به عاشقان رخ معشوق را که بنماید؟

ز شمع، شب نشود روز، قدر وقت بدان
طلوع شعشعه ی آفتاب می باید

معاشران به نشاط بهار، خنده زنید
مجال نیست که گل ساغری بپیماید

به دست کوتهم آن طرّهٔ رسا نفتاد
چه شد که پرچم آهم به عرش می ساید

به بانگ بربط و می بادهٔ مغانه بکش
که واعظ نفس افسرده، ژاژ می خاید

رسد چو دور به زاهد، قدح برافشانید
پیاله گر نکشد، دامنی بیالاید

دلم ز غنچه پیکان او شکفت حزین
خوشا دلی که ز فیضش دلی بیاساید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.