۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۸

هوای عشق برونم ز ننگ و نام کشید
به توبه نامهٔ من، یار خط جام کشید

خوشا حریف شرابی که فکر شام نداشت
نهاد لب به شط باده و تمام کشید

ز عشق پاک به هر شیوه تو مشتاقم
به خشم و کین نتوان از من انتقام کشید

هنوز از آن خط مشکین خبر نداشت دلم
هوای دانه خالت مرا به دام کشید

ز من حدیث وفا و جفای خویش مپرس
که پاس راز، زبان مرا ز کام کشید

ز کوی انجم و افلاک رخت خویش برآر
برای جا نتوان منت از لئام کشید

بهار عیش در آغوش غنچه خسبان است
نسیم صبح به گوش من این پیام کشید

متاع عنصر و افلاک واسپار حزین
که خوار شد، ز فرومایه هر که وام کشید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.