۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸۱

یاد آن زمان که بادهٔ عشرت به کام بود
دوری که خوش گذشت به ما، دور جام بود

ساقی ز خود شدیم، شرابی به کار نیست
مستانه جلوه های تو ما را تمام بود

از بس گذشت بی تو به ما تیره، روزگار
روشن نشد که روز و شب ما کدام بود

دوشم نمود باغ نوی، رنگ آل تو
جستم ز خواب، بوی گلم در مشام بود

باشد به روز رفتهٔ عمرم امیدها
دیدم چو صبح دولت پروانه شام بود

حرف الف نبود همان در میان حزین
در دل خیال قامت آن خوش خرام بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.