۱۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰۸

چند پرسی نگهش با دل افگار چه کرد
برق بی باک عیان است که با خار چه کرد

در بساطم اثری از دل و دین نیست به جا
به من ساده دل آن طرّهٔ طرّار چه کرد

گر بگویم، دل سنگین صدف گردد آب
که به روشن گهران چرخ جفاکار چه کرد

جلوه در خانهٔ آیینه به خود ننمایی
گر بدانی که به دل حسرت دیدار چه کرد

گر بگویم، رگ خوابت بگدازد چون شمع
که شب هجر تو با دیده بیدار چه کرد

زآنچه جز مذهب عشق است بپردازی دل
گر بدانی که به من سبحه و زنّار چه کرد

کرد داغم، نگه زاهد خاموش حزین
چه بگویم به من این صورت دیوار چه کرد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.