هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از درد عشق و جدایی می‌گوید. شاعر از بار غم عشق و نگاه مردم سخن می‌گوید، از ناتوانی در تحمل دیدار معشوق و جفایی که بر عاشق روا می‌شود. او از بوی معشوق در طبیعت یاد می‌کند و عشق را فراتر از مکان‌های مقدس می‌داند. در پایان، شاعر از بلبل مستی می‌گوید که بر شاخه‌ها نوا می‌سازد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارند.

شمارهٔ ۴۱۱

بار غم عشق تو مرا پشت دوتا کرد
در شهر چو ماه نوم انگشت نما کرد

مسکین چه کند طاقت دیدارش اگر نیست؟
زبن جرم، به عاشق نتوان منع جفا کرد

نفرین دگر در خور این جور ندارم
عاشق نشود هر که مرا از تو جدا کرد

بوی گل و سنبل خردآشوب نبوده ست
این غالیه را بوی تو در جیب صبا کرد

یک نکته بود گوشزد مخلص و منکر
در دیر و حرم عشق به یک صوت صلا کرد

چون صبح مصفا، دلم از ناله شبهاست
صیقل گری آه من، آیینه جلا کرد

ای گل بشنو، راز نی کلک حزین را
این بلبل مستی ست کزین شاخ نوا کرد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.