۱۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۸

پای بستند و ره سعی نشانم دادند
دست و بازو بشکستند و کمانم دادند

جان سختم حذر از دوزخ جاوید نداشت
خانه در کوچهٔ آسوده دلانم دادند

العطش زاست درین وادی تفسیده دلم
جگری گرمتر از ریگ روانم دادند

بر رخ خرقه کشان هم در رحمت باز است
بار در انجمن باده کشانم دادند

شمعها برده ام از صدق به خاک شهدا
تا دل و دیدهٔ خونابه چکانم دادند

اجر صبری که به حرمان گلستان کردم
چمن آرایی آن سرو روانم دادند

همّت از ابر نمی گشت طلبکار حزین
رگ ابر قلم ژاله فشانم دادند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.