هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غمگین از عشق نافرجام، رنج و اندوه شاعر سخن می‌گوید. شاعر از زخم‌های عشق، بی‌وفایی معشوق و تنهایی خود می‌نالد. تصاویری مانند تیغی که دل را می‌درد، زلف معشوق که به بتان شبیخون می‌زند و آتش دل شاعر که شمع محفل است، به کار رفته‌اند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاطفی و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، توصیف‌های درد و رنج عشق نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۴۳۲

من کشتهٔ زخمی که اجل را خجل آرد
جان بندهٔ آن تیغ که چاکی به دل آرد

زلف تو شبیخون به بتان چگل آرد
سیلی که رسد از سر کوی تو، دل آرد

بستیم ز خجلت ره قاصد که مبادا
پیغام وفایی ز تو پیمان گسل آرد

در محفلت از آتش دل غیرت شمعم
از بس که مرا ناله به لب متّصل آرد

خالیست کنارم ز گل، آن گریه کجا رفت؟
کز دیدهٔ آغشته به خون، لخت دل آرد

آلوده حزین ، از تن خاکی ست روانم
سیلی که به ویران فتدش راه،گل آرد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.