هوش مصنوعی: شاعر در این متن از نیاز به بادهٔ زلال برای الهام گرفتن و بیان سخن می‌گوید. او از سردی سخن ستایندگان و نغمه‌های نادرست مطربان شکایت دارد و به دنبال اتصال به دریای حقیقت است. همچنین، به موضوعاتی مانند عشق، گناه، و ارزش تلاش اشاره می‌کند و در پایان، از عشق و زیبایی یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به باده و مفاهیم انتزاعی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۴۵۷

مرا مجال سخن، بادهٔ زلال دهد
که شیشه ره به پریخانهٔ خیال دهد

فسرده از سخن سرد خود ستایانم
سرود مطرب کج نغمه، گوشمال دهد

به غیر جذبهٔ خاطر که خضر این وادی ست
به بحر، قطرهٔ ما را که اتصال دهد؟

به حشر نامهٔ اعمال مجرمی ست سفید
که شستشو به عرقهای انفعال دهد

صدف به ابر چرا تهمت سخا بندد؟
ز گوهری که به سعی کف سؤال دهد

شمیم عشق بود تا به حشر خاک مرا
که بوی باده دیرینه ی سفال دهد

حزین به دولت سودای خال و خط کسی ست
که عنبرین قلمت نافه ی غزال دهد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.