۱۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۷

مرا مجال سخن، بادهٔ زلال دهد
که شیشه ره به پریخانهٔ خیال دهد

فسرده از سخن سرد خود ستایانم
سرود مطرب کج نغمه، گوشمال دهد

به غیر جذبهٔ خاطر که خضر این وادی ست
به بحر، قطرهٔ ما را که اتصال دهد؟

به حشر نامهٔ اعمال مجرمی ست سفید
که شستشو به عرقهای انفعال دهد

صدف به ابر چرا تهمت سخا بندد؟
ز گوهری که به سعی کف سؤال دهد

شمیم عشق بود تا به حشر خاک مرا
که بوی باده دیرینه ی سفال دهد

حزین به دولت سودای خال و خط کسی ست
که عنبرین قلمت نافه ی غزال دهد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.