هوش مصنوعی: این شعر با استفاده از تصاویر و استعاره‌های مختلف، به موضوعاتی مانند عشق، عرفان، نگاه متفاوت به جهان و انتقاد از ظاهربینی می‌پردازد. شاعر از عشق و دیوانگی ناشی از آن سخن می‌گوید، به آیینه و تمثال اشاره می‌کند که نماد خودشناسی و حقیقت است، و همچنین به نقد دیدگاه‌های سطحی و ظاهربینی در جامعه می‌پردازد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی، انتقادهای اجتماعی و استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری نیاز دارد. همچنین، برخی از ابیات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا سنگین باشد.

شمارهٔ ۴۸۱

کی از ما چشم صورت بین مردم حال می بیند؟
چه دیگر دیدهٔ آیینه جز تمثال می بیند؟

از آن روزی که من در پای عشق از پای افتادم
غزال چشم شوخ یار در دنبال می بیند

خمار من ندارد دیده در راه می و ساقی
به کف داغ جنون را جام مالامال می بیند

مرا آیینهٔ گیتی نما خشت سر خم شد
ز جام خود اگر جم، صورت احوال می بیند

به چشم سفلگان دهر، ظالم را بود شانی
مگس زنبور را شهباز زرّین بال می بیند

لباسی یافتم، عرفان شیخ خانقاهی را
تصوّف را همین در خرقه های شال می بیند

حزین از جا دل دیوانه ام گر رفت جا دارد
که عالم را پر از بازیچهٔ اطفال می بیند
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.