۱۳۹ بار خوانده شده
باد صبا فسانهٔ زلف تو ساز کرد
پیغام آشنا، شب ما را دراز کرد
گردید قسمتم ز ازل عشق شعله خو
ساقی مرا به جرعهٔ می جانگداز کرد
افزون شد از بهار خطت، شور عاشقان
نیرنگ باغ، نالهٔ مرغان دراز کرد
گویا لبالب از می عجز و نیاز بود
پیمانه ای که چشم تو را مست ناز کرد
مگشای لب به قصهٔ راز نهان حزین
نتوان حدیث شوق به عمر دراز کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
پیغام آشنا، شب ما را دراز کرد
گردید قسمتم ز ازل عشق شعله خو
ساقی مرا به جرعهٔ می جانگداز کرد
افزون شد از بهار خطت، شور عاشقان
نیرنگ باغ، نالهٔ مرغان دراز کرد
گویا لبالب از می عجز و نیاز بود
پیمانه ای که چشم تو را مست ناز کرد
مگشای لب به قصهٔ راز نهان حزین
نتوان حدیث شوق به عمر دراز کرد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.