۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲۶

دستان زن عشرتکده، فریاد نداند
نالیدن ما، مرغ چمن زاد نداند

ترسم که خراشیده شود آن دل نازک
آهسته بنالید که صیاد نداند

می خندد و از دیدهٔ گریان خبرش نیست
این نوگل خندان، دل ناشاد نداند

ناخن به خراش جگر خویش شکستیم
این کوه کنی تیشهٔ فرهاد نداند

مانند صدف غرقهٔ دریای شراب است
پیمانهٔ مستان خط بغداد نداند

چون سیل ز دیوانه و فرزانه گذشتی
تاراج تو ویرانه و آباد نداند

صد چشمه گشاده ست حزین از رگ دل ها
کار قلمت نشتر فولاد نداند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.