۱۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲۷

به سینه چون مژهٔ او سنان بجنباند
تپیدن دل من آسمان بجنباند

بس است خامشیم وقت آن رسید که دل
کلید ناله به قفل دهان بجنباند

به گوش پنبه گذارد، درای آهن دل
هجوم ناله مرا آشیان بجنباند

سماع زمزمه ی بیخودانه پای مرا
به هر زمین که بکوبد جهان بجنباند

به تربتم گذرد با رقیب از آنکه مرا
ز رشک در دل خاک، استخوان بجنباند

گرفتم اینکه به پایان رسد ز شکوه فراق
چگونه غیرت عاشق زبان بجنباند؟

تپیدن دل من می کنی خروش حزین
به کوی او چو جرس پاسبان بجنباند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.