۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴۱

می کند دل در خم زلف تو زاری بیشتر
شب چو شد، بیمار دارد بی قراری بیشتر

گر چه به می گردد از پرهیز، هر دردی که هست
درد دین را می کند پرهیزگاری بیشتر

ابر دریا دل کند گل در گریبان خار را
ای خوش آن چشمی که دارد ذوق زاری بیشتر

ناز را عاشق نوازی هاست در خورد نیاز
هرکه را عجز است بیش، امّیدواری بیشتر

نقش شیطان سیرتش را سر نمی آید فرود
می کشد عزّت طلب، هر چند خواری بیشتر

هرکجا پستی ست افزون کشتزار خاک را
می کند دهقان رحمت آبیاری بیشتر

دور خط مستی فزای حسن خوبان شد حزین
می شود در نوبهاران، میگساری بیشتر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.