هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از حزین لاهیجی، با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند شمع، آتش، و یوسف، به بیان درد عشق و فراق میپردازد. شاعر از عشق و رنجهای آن سخن میگوید و از چشمهای اشکبار و سوز دل خود مینالد. همچنین، اشارهای به صبر و امید برای دیدار معشوق دارد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان شاعرانه نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۵۶۵
برقع طرف نگردد، با آتشین عذارش
چون شمع می توان دید، در پرده آشکارش
با صد جهان شکایت، زخم دلم دهان بست
یارب چه نکته سنجد، چشم کرشمه بارش؟
سامان طرفه ای داد، عشق تو چشم ما را
در کف عنان دریا، در آستین بهارش
شد از تپانچه نیلی رخسار یوسف ما
دیگر طمع چه باشد، ز اخوان روزگارش؟
گیرم که لب نبندم، پیش که می توان گفت
کآتش به سینه دارم، از لعل آبدارش؟
چشم گرسنه مستش، از خون نمی شود سیر
تیغ سیاه تا بست، مژگان سرمه دارش
عمریست بسمل ما در خاک و خون تپان است
باشدکه بر سر آید، آن نازنین سوارش
داغ تو را ز عزّت مانند لاله و گل
از دست هم ربایند دلهای بیقرارش
از سوز دل حزینت از بس گریست چون شمع
آتش به عالمی زد مژگان اشکبارش
چون شمع می توان دید، در پرده آشکارش
با صد جهان شکایت، زخم دلم دهان بست
یارب چه نکته سنجد، چشم کرشمه بارش؟
سامان طرفه ای داد، عشق تو چشم ما را
در کف عنان دریا، در آستین بهارش
شد از تپانچه نیلی رخسار یوسف ما
دیگر طمع چه باشد، ز اخوان روزگارش؟
گیرم که لب نبندم، پیش که می توان گفت
کآتش به سینه دارم، از لعل آبدارش؟
چشم گرسنه مستش، از خون نمی شود سیر
تیغ سیاه تا بست، مژگان سرمه دارش
عمریست بسمل ما در خاک و خون تپان است
باشدکه بر سر آید، آن نازنین سوارش
داغ تو را ز عزّت مانند لاله و گل
از دست هم ربایند دلهای بیقرارش
از سوز دل حزینت از بس گریست چون شمع
آتش به عالمی زد مژگان اشکبارش
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.