هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تنهایی، دردهای نهانی و رهایی از بار گران هستی سخن می‌گوید. او از بی‌کسی و نداشتن یار و محرم برای بیان دردهایش شکایت دارد و به وحدت و رهایی از قید و بندها اشاره می‌کند. همچنین، از سستی عهد بهار و ناز مستان انتقاد کرده و شمع را به روشن‌کردن عالم با آتش زبانش تشویق می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند تنهایی، دردهای نهانی و بار گران هستی نیاز به بلوغ فکری برای درک مناسب دارد.

شمارهٔ ۵۷۵

بستم کمر چو عنقا در بی نشانی خویش
بر جا گذاشتم نام، از ناتوانی خویش

چون من کسی مبادا، تنها ز یار و محرم
دل نیست، با که گویم، درد نهانی خویش؟

اشک سبک عنانم صحرانورد وحدت
از شهربند دلها، بردم گرانی خویش

بار گران هستی، از دوش خود فکندیم
جان را کجا توان برد بی یار جانی خویش؟

عهد بهار سست است ای بلبل چمن سیر
گلشن چه طرف بسته، از گل افشانی خویش

تا چند می توان گفت، خونین دلان میازار؟
آن مست، ناز دارد با سرگرانی خویش

شمعی حزین ، نزیبد خاموشیت به محفل
روشن به عالمی کن، آتش زبانی خویش
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.