۱۴۶ بار خوانده شده
دایم به تلخ کامی یاران خورم دریغ
بر خوان دهر سفله به مهمان خورم دریغ
مشت استخوان به کام و گلوی هما کنند
ز انعام چرخ؟ بر لب و دندان خورم دربغ
لیلی حرم نشین سیه خانهٔ دل است
بر سعی پوچ آبله پایان خورم دربغ
تا خورده ام پیاله، پشیمان نگشته ام
زیبد اگر به پاکی دامان خورم دربغ
چون نوح گریه می کنم امّا نه بر جهان
ز آلودگی دامن طوفان خورم دربغ
در عالمی که اهل تمیزند ابلهان
یکسان به حال زیرک و نادان خورم دربغ
رشک آیدش به نعمت من عالمی، حزین
در روزگار بس که به سامان خورم دریغ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بر خوان دهر سفله به مهمان خورم دریغ
مشت استخوان به کام و گلوی هما کنند
ز انعام چرخ؟ بر لب و دندان خورم دربغ
لیلی حرم نشین سیه خانهٔ دل است
بر سعی پوچ آبله پایان خورم دربغ
تا خورده ام پیاله، پشیمان نگشته ام
زیبد اگر به پاکی دامان خورم دربغ
چون نوح گریه می کنم امّا نه بر جهان
ز آلودگی دامن طوفان خورم دربغ
در عالمی که اهل تمیزند ابلهان
یکسان به حال زیرک و نادان خورم دربغ
رشک آیدش به نعمت من عالمی، حزین
در روزگار بس که به سامان خورم دریغ
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.