۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱۸

با یاد نرگست، چو می ناب می زدم
پیمانه را به گوشهٔ محراب می زدم

آن کبک مستم از می مشرب که عمرها
در چنگل عقاب، شکر خواب می زدم

آن بلبلم که از اثر رنگ و بوی عشق
در خشک سال، نغمهٔ شاداب می زدم

بر سر چو شمع، در غم آن حسن دلفروز
از داغ آتشین، گل سیراب می زدم

بی مایه طاقتم، سرِ دیدارِ یار داشت
دام کتان، کمینگه مهتاب می زدم

کو ذوق گریه ای؟ که ز هر تار موی خویش
طوفان دشنه در دل سیلاب می زدم

شبها خیال روی تو چون بردیم زهوش
از های های گریه، به رخ آب می زدم

نازم فسون عشق که از دفتر فراق
فال وصال با دل بی تاب می زدم

آن خوش ترنّمم که ز لخت جگر حزین
بر تار ناله، ناخن مضراب می زدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.