۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲۱

راه از همه سو بر خبر خویش گرفتیم
در سنگ، فروغ شرر خویش گرفتیم

تا خیره ز نورش نظر مهر نگردد
در گرد یتیمی گهر خویش گرفتیم

هرگز نگرفته ست رگ ابر ز دریا
این بهره که از چشم تر خویش گرفتیم

همّت نکشد دردسر منّت صندل
این بود که ما ترک سر خویش گرفتیم

پرواز بلندی ست پر همّت ما را
گردون به ته بال و پر خویش گرفتیم

کالای کمال است که معیوب نظرهاست
عبرت به جهان از هنر خویش گرفتیم

ساغر نستانیم حزین از کف ساقی
پیمانه ز خون جگر خویش گرفتیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.