۱۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۳۷

شیر و شکر ز تلخی ایّام می کشم
از زهر چشم، روغن بادام می کشم

در بزم عیش دور به ما دیر می رسد
یکسال در میانه چو گل جام می کشم

در موج خیز عشق گران است لنگرم
باری که بر دل است به آرام می کشم

از طایر مراد کنارم نشد تهی
تا در غبار خاطر خود دام می کشم

ساقی، کجاست بادهٔ آتش مزاج تو؟
صد رنگ خواری از خرد خام می کشم

در چشم روزنم نخلیده ست پرتوی
منّت ز بخت تیره سرانجام می کشم

در عاشقی ندیده بهارم خزان، حزین
ساغر به یاد آن رخ گل فام می کشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.