۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۶۷

نخواهد از شکنج دام هرگز کرد آزادم
تغافل پیشه صیادی که خوش دارد به فریادم

به کونین التفاتم نیست ز اندک التفات تو
فراموش از دو عالم کرده ام تا کرده ای یادم

به اندک شیوه ای دل را تسلی می توان کردن
ترحم گر نخواهی کرد، گوشی کن به فریادم

اگر یک دم تهی از گرد کلفت دامنم می شد
سبک روحی، نسیم وصل را تعلیم می دادم

اقامت در بساط زندگی دور است از غیرت
کند گر ناله امدادی، غباری در ره بادم

گشاید بال و پر هر قدر می، مینا شکن باشد
شگون دارد شکست شیشهٔ دل را پریزادم

تمنّای جهان از تلخ کامان می شود حاصل
ز جان خوبش، کام تیشه شیرین کرد، فرهادم

فراموشم نمی سازد حزین از ناوک نازی
اسیر دلنوازیهای آن بی رحم صیادم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.