۱۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۷۴

ای غاشیهٔ شوق تو بر دوش نگاهم
صد دجلهٔ خون بی تو، هماغوش نگاهم

زلفت ز تماشای دو عالم نظرم بست
ای حلقه ی فرمان تو درگوش نگاهم

محرومتر از من به وصال تو کسی نیست
از بادهٔ وصل تو رود هوش نگاهم

گرم از نظرم می گذری، برق نباشی؟
یک لحظه توان بود در آغوش نگاهم

دل داده پیامی که زبان محرم آن نیست
خواهد به تو گفتن، لب خاموش نگاهم

مشاطهٔ غم، شاهد نظاره ام آراست
هر دانهٔ اشکی ست، د ُر گوش نگاهم

مست است چنان کز می و ساقی خبرش نیست
از ساغر لعلت، لب می نوش نگاهم

از یک نگه گرم تو، مژگان ترم سوخت
آتش زده ای خانهٔ خس پوش نگاهم

نظاره حزین ، آب کند شرم تماشا
شبنم زده شد روی گل از جوش نگاهم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.