۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸۵

در زیر لب، آه از دل ناشاد برآرم
آن مایه نفس نیست که فریاد برآرم

چون ساکن جنّت شوم اندوه تو باقی ست
کی دل دهدم تا غمت از یاد برآرم؟

از یار به اغیار که برده ست شکایت؟
هم پیش تو از جور تو فریاد برآرم

گر با سر زلف تو فروزد رخ دعوی
دود از شکن طرّهٔ شمشاد برآرم

تا عرضهٔ تاراج متاعم شود از تو
از کلبه چراغی به ره باد برآرم

باشد که خرامان به تماشاگهم آیی
مجنون شوم و عربده بنیاد برآرم

از خامه حزین آزر بتخانهٔ عشقم
هر دم صنمی زین صنم آباد برآرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.