۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸۷

به امّیدی که لعل جرعه نوشی می زند خونم
چو می از آتش خود خام جوشی می زند خونم

می منصوریم پیموده پیغام هم آغوشی
نوای وحدت از فیض سروشی می زند خونم

به شکر تیغ او چون غنچه کامم صد زبان دارد
هزاران نکتهٔ رنگین به گوشی می زند خونم

نباشد شکوه در محشر، شهیدان تغافل را
نفس دزدیده از لعل خموشی می زند خونم

فغان کز ساده لوحی خرقه پوش شهر پندارد
که تهمت بر خط مشکینه پوشی می زند خونم

من آن صید ز جان سیرم، کمینگاه شهادت را
که موج اشتیاق کینه کوشی می زند خونم

حزین از من سبوی چرخ سنگین دل خطر دارد
به موج شور این میخانه جوشی می زند خونم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.