۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹۵

آن نرگس میگسار دیدم
آسودگی از خمار دیدم

دل جز ز خط و رخ تو نشکفت
بسیار گل و بهار دیدم

چون شانه تمام، چاک شد دل
تا زلف تو در کنار دیدم

دل را به قرار عشقبازی
صد شکر که بی قرار دیدم

آتشکده های دین ودل سوز
در سینهٔ داغدار دیدم

در پیچ و خم شکنج زلفت
آسایش روزگار دیدم

پای دل خویش درگل اشک
درکوی تو استوار دیدم

افسانه عشق خود چو مجنون
افسانهٔ روزگار دیدم

مطرب ز نوای عارف روم
این پرده بزن که یار دیدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.