۱۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۱۴

زاهد از پای خم باده چه سان برخیزم؟
من نیفتاده ام آن سان که توان برخیزم

صبح محشر که سر از خواب گران بردارم
هم به رخساره ی ساقی نگران برخیزم

دست افتاده کسی نیست که گیرد، جز می
اگر آید به کفم رطلل گران، برخیزم

نظری بر دل زارم فکن ای نور قدیم
رخ نما، تا ز ظلام حدثان برخیزم

مشکل این است که از کوی تو نتوانم خاست
ور نه آسان ز سر هر دو جهان برخیزم

من افتاده خدا را به خرابات برید
تا ز فیض نظر پیر مغان برخیزم

شدم از دست حزین ، دوش که حافظ می گفت
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.