۱۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲۱

نشد فغان به اثر تا ره جنون نزدم
سخن به نشئه نشد تا نفس به خون نزدم

گرفته است سبوی مرا به سنگ چرا؟
گلی به شیشهٔ این چرخ آبگون نزدم

به نزد شعبده بازان پیاده فرزین است
منم که نقش دغل با سپهر دون نزدم

سبک سران پی کلکم روند و افسوس است
که نعل رخش سخن را چرا نگون نزدم؟

چو سلک نظم جگر پاره ها گسسته حزین
گره به رشته این اشک لاله گون نزدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.