۱۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۴۱

اگر خورشید را در زیر دامان می توان کردن
گلِ داغ تو را در سینه پنهان می توان کردن

نمی دارد سحر، هر چند می دانم شب هجران
درین غم طرّهٔ آهی پریشان می توان کردن

گرفتم صید مطلب نیست در دست کسی امّا
کمند ناله بی درد، پیچان می توان کردن

چمن هر چند دلگیر است بی آن گلعذار امّا
ترنّم گونه ای با عندلیبان می توان کردن

به حالم گر چه رحمت نیست امّا از دل آسایی
دُر اشکی، ز کنج دیده غلتان می توان کردن

تو را رسوا اگر خواهد حزین آن یار پنهانی
دو عالم چاک را نذر گریبان می توان کردن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.