هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از حزین، درد و سوزش عشق نافرجام را بیان می‌کند. شاعر از فراق یار و بی‌قراری دلش می‌گوید، از یاد قامت موزون معشوق که از دلش نمی‌رود، از نگاه آتشین یار که جانش را می‌سوزاند و از آهش که به سرکوی معشوق می‌رسد. او از ناز معشوق و بی‌قدری عشقش شکایت دارد و در نهایت، این غزل را با اشک چشم و قلمی گهربار سروده است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ای است که درک آن به بلوغ عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۷۴۴

کار دل خام شد از سوزش بسیار چنین
عشق افکنده مرا از نظر یار چنین

یاد آن قامت موزون نرود از دل ما
مصرع سرو کند فاخته، تکرار چنین

پیش یوسف ندرد پرده زلیخا، چه کند؟
دل بی تاب چنان، ناز خریدار چنین

ای که زد بر رگ جان نشتر کاری نگهت
آه من می کند آخر به دلت کار چنین

سهل باشد اگرم قدر ندانی لیکن
عشق را خوار مکن ای گل بی خار چنین

به چه امّید قرار دل مهجور دهم
خصمی بخت چنان، دوستی یار چنین

نگهی سر زده از چشم توکآشوب دل است
هیچ مستی نرود از در خمّار چنین

گر وزدباد به زلف تو، دلم می لرزد
هیچ کافر نکشد غیرت زنّار چنین

دود آهم به سرکوی تو منزل دارد
ابر گستاخ نبوده ست به گلزار چنین

طرفه فیضی ست خط طرف بناگوش تو را
یاسمین جلوه ندارد به سمن زار چنین

این غزل ریخت حزین ، از مژهٔ خامه و گفت
قطره با ابر زند، کلک گهربار چنین
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.