۱۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۵۴

گلگونه ی بهار است خوناب دیده ی من
گل در خزان ندارد رنگ پریدهٔ من

حیرتگه نگاهم، آیینه دار لیلی ست
مجنون وادی اوست هوش رمیدهٔ من

عشق تو خرمی داد، گلگشت خاطرم را
سرو چمن طراز است، آه کشیدهٔ من

پرواز ناتوانی، غیر از تپیدنی نیست
دام و قفس نخواهد بال بریده ی من

تو در جفا حریصی، من در وفا تمامم
زیبد به دامن تو، خون چکیدهٔ من

نومیدی است پایان، شام غم حزین را
از دیدهٔ سفید است، صبح دمیدهٔ من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.