۱۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۵۶

این لاله نیست بر سر مشت غبار من
گل کرده است داغ کسی از مزار من

پیرانه سر ز کلک من آید نوای عشق
منقار بلبل است نی رعشه دار من

ای خفتگان خاک، بشارت که می دمد
صبح قیامت از نفس بی غبار من

مژگان ز گریه ریخت وگرنه درین بهار
می ریخت پارهٔ جگری در کنار من

روز حساب می رسد ای زلف کج حساب
آشفته تر ازین نکنی روزگار من

شکرت چه گویم ای مژه های دراز دست
نگذاشتی به دست کسی اختیار من

عمرم گذشت و یار نیامد به سر حزین
آه از تپیدن دل امّیدوار من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.