۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸۹

جان را سپند ساز و به آتش نثار شو
با دل قرار عشق ده و بی قرار شو

هر سو چو موج، قطرهٔ خود را عنان مده
سر را به جیب کش، گهر آبدار شو

خواهی ز سنگ حادثه نخل تو وارهد
در گلشن جهان تهی از برگ و بار شو

آسودگی ست پردهٔ غفلت در این سرا
ای دیده موج خون زن و ای دل فگار شو

از درد عشق چهره چو خورشید زرد ساز
زین کان کیمیا، زر کامل عیار شو

هرگز نگشته جمع به هم عشق و سرکشی
خواهی که بار عشق کشی، بردبار شو

سرّ سواد، نقطه دل کرده ای حزین
بنشین و قطب دایرهٔ روزگار شو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.