۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱۹

سر چه باشد که تو در راه وفا نگذاری
همه جا ریزه ی دل ریخته پا نگذاری

می کند جلوه بی بود حباب آگاهت
تا درین آب وهوا طرح بنا نگذاری

چون کمان شد قدت، از تیر سبکروتر باش
قامت خم شده بر دوش عصا نگذاری

دیده ات خواب فراغت نتواند دیدن
تا سر خویش به بالین رضا نگذاری

می دهد آمدنت مژدهٔ از خود رفتن
آنقدر باش که ما را تو به ما نگذاری

غم عشق آنچه بد از سینهٔ ما بیرون کرد
تهمت دل به من بی سر و پا نگذاری

نشود محرم خاک قدم پیر مغان
سر،که بر خشت در میکده ها نگذاری

طاقت سینهٔ گرم تو نداریم حزین
دعوی خویش به دیوان جزا نگذاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.