۱۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۲۰

ای آنکه غم هجرکشیدن نتوانی
ترسم که رخش بینی و دیدن نتوانی

سخت است گرفتاری و آوارگی ای دل
وحشت نگذاری و رمیدن نتونی

بسمل شدی از هجر و به جایی نرسیدی
از ضعف چنانی که تپیدن نتوانی

در دام غم ای مرغ پر و بال شکسته
آرام نداری و پریدن نتوانی

بی پرده گرفتم ز درت یار در آمد
ای دیدهٔ حیرت زده دیدن نتوانی

محروم نیی گرچه حزین از می وصلش
لب بر لب جامی و چشیدن نتوانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.