۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۲۲

ای عهد شکن، با تو اگر کار نبودی
کار دل ما این همه دشوار نبودی

نگذاشتمی آینه ی روی تو از دست
گر باعث حیرانی دیدار نبودی

گر کفر نمی خواست ز ما پیر خرابات
بر گردن جان زلف تو زنّار نبودی

در خواب توانستی اگر روی تو دیدن
در هر دو جهان دیده ی بیدار نبودی

سرگشته نمی دید کسی خلوتیان را
گر یوسف ما بر سر بازار نبودی

مجنون مرا راه کجا بود به محمل؟
گر جلوهٔ او قافله سالار نبودی

گر غالیه سا خال و خط یار نمی گشت
سنبل به بغل، مشک به خروار نبودی

بردندی اگر از می دوشینه ی ما بوی
یک کس به در میکده هشیار نبودی

از تیه کجا بود ره وادی طورم؟
گر نور رخش شمع شب تار نبودی

می سوخت قفس را اثر نالهٔ بلبل
گر پیک صبا قاصد گلزار نبودی

می داد اگر دل به حرم راه حزین را
فارغ ز جهان، ساکن خمّار نبودی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.