۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۲۴

به قید جسم ز جان جهان چه می دانی؟
تو دل نداده ای، از دلستان چه می دانی؟

نگشته در رهِ یوسف، سفید دیده تو را
غبار رهگذر کاروان چه می دانی؟

چو طفل، در طلب مدّعا فشانی اشک
بهای این گهر رایگان چه می دانی؟

ز جا نرفته ای از جلوهٔ پریزادان
خرام آن نگهِ سرگران چه می دانی؟

مدام لعل لب خویش در دهن داری
حرارت جگر تشنگان چه می دانی؟

تو را که صیرفی عشق بر محک نزده ست
عیار چهرهٔ زرد خزان چه می دانی؟

حدیث زاهد دم سرد بسته گوشت را
ترانهٔ من آتش زبان چه می دانی؟

گرفته روزن گوشت به قیل و قال جدل
سخن سرایی این بی زبان چه می دانی؟

به چار موجهٔ اجزای خویش دربندی
حزین گوشه نشین را نشان چه می دانی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.