هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از عشق و زیبایی معشوق سخن می‌گوید و از تأثیر عمیق او بر جهان و جان خود می‌نالد. او آرزو می‌کند که معشوق با حضور خود جهان را آرامش بخشد و با نگاهی کوه‌کن، دردهایش را تسکین دهد. شاعر همچنین از امیدها و ناامیدی‌های خود در عشق می‌گوید و از خرابی دل خود به سبب رخسار معشوق سخن می‌راند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و احساسی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۸۳۷

خوش آنکه بزم حریفان کنون بیارایی
ز عکس چهره می لاله گون بیارایی

برون ز پرده گر آیی، جهان بیاساید
به خاطری که درآیی، درون بیارایی

همین قدر ز تو نامهربان طمع دارم
که خاک تربت ما را به خون بیارایی

تو را فتاده غم جان کوهکن ورنه
به کاوش مژه ای، بیستون بیارایی

امیدم این بود ای چشم خون فشان از تو
ز لاله دامن دشت جنون بیارایی

دلم خراب رخ بی تکلفانهٔ توست
به حیرتم چه شود، چهره چون بیارایی؟

سرود مجلس دیر مغان ز توست حزین
به نغمه ای چه شود، ارغنون بیارایی؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.