هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام، درد هجران و ناامیدی از بخت بد سخن می‌گوید. شاعر از بوی بهاری و نسیم صبحگاهی یاد می‌کند که تنها غبار هجران را به همراه دارد. او از اشک‌های بی‌فایده و ناله‌های بی‌ثمر خود می‌گوید و از روزگار تاریک و طالع بد شکایت دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و درد هجران ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و طالع بد نیاز به بلوغ فکری برای درک مناسب دارند.

شمارهٔ ۸۳۹

افشاند نسیم سحری زلف نگاری
می خواست دماغ دل ما، بوی بهاری

تا بخت نصیب نظر پاک که سازد
برداشت صبا از سر کوی تو غباری

بی فایده رفت، آن همه اشکی که فشاندم
سیراب نکردم گل باغی، سر خاری

در مملکت طالع ما، صبح نخندد
ماییم و سواد سر زلف و شب تاری

بیم است که بی پرده کنم فاش غمت را
هجران تو نگذاشت به دل صبر و قراری

یار از نظر انداخت، دل زار حزین را
ای نالهٔ بی درد، نیامد ز تو کاری
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.