۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴۶

مرا دور از تو، گل در پیرهن خار است پنداری
رگ جان بی توام، پیوند زنّار است پنداری

ز مضراب غم نامهربان شوخی، فغان سازم
به شیون هر سر مویم، رگ تار است پنداری

کمند جذبهٔ هر ذرّه ام تسخیر می سازد
جهان یک سر، تجلّی گاه دیدار است پنداری

مرا نور نظر تا دامن مژگان نمی آید
نگاه عجزم از حسرت گرانبار است پنداری

حزین ، آماده کن بهر نثار مقدمش، جان را
دل از خود رفت، آمد آمدِ یار است پنداری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.