۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۵۹

ز دل غافلی یار جانی نباشی!
نداری وفا، زندگانی نباشی!

به من هوش نگذاشت، دشنام تلخت
به لب، بادهٔ ارغوانی نباشی!

به دیدارت، از عیش دنیا گذشتم
به رخ جنت جاودانی نباشی!

به بیگانگیها، که از من مپوشان
به چشم آشنایی، فلانی نباشی!

زگل بی بقاتر بود عهد سستت
نشاط بهار جوانی نباشی!

نشاندی به خون از نگاهی حزین را
تو ای بی وفا، یار جانی نباشی!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.