هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر احساسات شاعر نسبت به معشوق است. او از نگاه‌های گذرا و گاه‌به‌گاه معشوق سخن می‌گوید که چگونه این نگاه‌ها می‌تواند گرمابخش و تسکین‌دهنده باشد. شاعر از درد عشق و بی‌توجهی معشوق می‌نالد، اما همچنان امیدوار است و از معشوق می‌خواهد که با نگاهی دلش را شاد کند. در پایان، معشوق به او می‌گوید که حزین (شاعر) نیازی به سوگند و گواهی برای ادعای عشق نداشته است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسات عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۸۹۵

می گرفتیم به جانان، سر راهی، گاهی
او هم از لطف نهان داشت نگاهی، گاهی

چه عجب گر نگهش داشت سر الفت ما؟
برق را، هست نوازش به گیاهی، گاهی

دو سه روزیست که دزدید نگه، وین عجب است
نه ثوابی زمن آمد، نه گناهی، گاهی

این قدر هست،که در سختی تاب و تب عشق
درد، می داد به دل رخصت آهی گاهی

این گران آمده باشد، به دل نازک او
می شود بار به خاطر، پرکاهی، گاهی

دل مسکین چه کند گر نتپد از دهشت؟
ریزد از خوی شهان، خون سپاهی، گاهی

لیک نومید نیم زان نگه بنده نواز
می شود روز، شب بخت سیاهی، گاهی

سر به خاک قدمش لابه کنان می گفتم
نشود تیره ز آهی، چو تو ماهی،گاهی

گنهم گر چه عظیم است، ببخشای به عشق
شاد گردان دل زارم، به نگاهی، گاهی

به وفای تو، که از هستی خود بی خبرم
در غم عشق، بود حال تباهی، گاهی

گفت خاموش، که محتاج نبوده ست حزین
دعوی عشق، به سوگند و گواهی، گاهی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.