۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸ - حال ابنای زمان

حیرتی دارم حزین از حال ابنای زمان
کودنی چند، از چراگاه کمی و کوتهی

پوزهء دعوی گشاده ستند در میدان لاف
مبتدی ناگشته، چون گشتند یا رب منتهی؟

دیده از بینش معرا، سینه از ادراک پاک
قلب از جان بی نصیب و صورت از معنی تهی

نیروی موری نه و با شیرمردان در مصاف
رتبهٔ کاهی نه و در جلوه با سرو سهی

غول صحرای غوایت دیو کهسار هوا
کور مادرزاد جهل و خضر راه گمرهی

موج را کرده خلاص از خجلت سرگشتگی
قطره را آورده بیرون از حجاب بی تهی

معنی کامل عیاران خرد را کرده مسخ
در دکان معرفت، قلاب زر ده دهی

جز تکبر فهم ناکرده ز ما و انما
غیر های و هو ندانند از ضمیر هو و هی

خامه ز ایشان در عذاب و صفحه ز ایشان در و بال
بی حصول درک معنی از خهیّ و از زهی

مردم آرایند و شرم این و تمیز و فهم این
می نخواهد دید دنیا، بعد ازین روی بهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷ - برای کسی که اشعار او را به سرقت برده است
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹ - شرم از نارسایی مدح
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.