۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳ - در مذمّت گرما

در جهنمکده هند که از تاب هوا
شعله ور چون پر پروانه بود، بال ملخ

دارد افسرده تو را، شعبده چرخ حزین
چه توان کرد کنون، ماهیت افتاده به فخ

بس که گرم است هوا، آید اگر دمسردی
می دهم گوش، زند بیهده چندان که زنخ

هرکسی را شطی از هر بن مویی جاریست
شاید ار سیل عرق، شوید ازین خاک، وسخ

نه همین جان اسیر، از تف ایام گداخت
تن هم از کاهش آلام، نحیف است چو نخ

روشنان فلکِ مجمره گردان بخیل
خنک آن دم، که نویسند برات تو به یخ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲ - در ذمّ بعضی از اصحاب غرور
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴ - تضمین از سعدی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.