۱۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۹

ای که بر دیدهٔ اغیار خرامی داری
یک ره، از ناز نگفتی که غلامی داری

از خمار من خونابه گسارت چه غم است؟
تو که از لعل لب خویش، مدامی داری

مثل خاصان نشماری من دل سوخته را
آخر ای ابر کرم، رحمت عامی داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.