هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق به معشوق و مستی ناشی از آن سخن می‌گوید. شاعر از لذت و درد عشق می‌گوید و بیان می‌کند که در حضور معشوق، هیچ چیز دیگری ارزش توجه ندارد. او همچنین اشاره می‌کند که در راه عشق، نباید به دنبال قواعد و آداب معمول بود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عرفانی و عاشقانه‌ای است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، برخی از اشارات به مستی و عشق ممکن است نیاز به درک بالاتری از ادبیات و تجربه‌ی زندگی داشته باشد.

شمارهٔ ۱۴

مرا که لعل لبت ساقی است و جام شراب
از آن دو نرگس مست توام مدام خراب

مرا که زمزمه ی قول دوست در گوش است
چه حاجت است آواز چنگ عود و رباب

فتاده بر رخ دلبر به طالع مسعود
نخست چشم که بگشود چشم بخت از خواب

بدین صفت که منم مست ساقی باقی
عجب که باز شناسم شراب را ز سراب

کسی که بی خبر از ِلذت و الم باشد
نه از نعیم بود آگهیش نه ز عذاب

چو با وجود تو من هیچ نیستم از نیست
به هیچ وجه مگردان رخ که مشو در تاب

خطاب اگر نکنی با من این عجب نبود
که سایه را نکند هیچ آفتاب خطاب

مجو ز مغربی آفتاب در طریقت عشق
که کسی نجست ز مستان و عاشقان آداب
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.