هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از حالت مستی و بی‌خودی خود سخن می‌گوید، به گونه‌ای که از خود و جهان بی‌خبر شده است. او تنها کسی را که مست از جام اوست می‌شناسد و دیگران را فراموش کرده است. شاعر از شکستن عهد دل با کائنات در حالت مستی سخن می‌گوید و بیان می‌کند که خرد و روانش از او جدا شده‌اند. او در نهایت به وحدت وجود و گذر از دوگانگی‌ها اشاره می‌کند.
رده سنی: 18+ محتوا شامل مفاهیم عرفانی و نمادین عمیق است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، اشاره به مستی و شراب‌خواری (حتی به صورت نمادین) ممکن است برای مخاطبان جوانتر مناسب نباشد.

شمارهٔ ۲۴

چنان مستم چنان مستم چنان مست
که نه پا دانم نه از سر نه سر از دست

جز آنکس را که مست از جام اویم
ندانم در جهان هرگز کسی هست

بکلی خواهم از خود گشت بیخود
اگر باده دهد ساقی ازین دست

دلم عهدیکه بسته بود با کَون
چو شد سرمست آن مجموع بشکست

خرد بیرون شد آنجا کو درآمد
روان برخاست از پیشش چو بنشست

بود یکسان بر من مست و هشیار
هر آنکو نیست زینسان نیست سرمست

کسی کو جز یکی هرگز ندانست
چه میداند که پنجه چیست یا شصت

ز بالا و ز پستی در گذشتم
کنون پیشم نه بالا ماند و نی پست

مجو ور نه رواق چار طاقش
کسی کز حبس شش سوی جهان جَست

برو ناید مگر در قاب قوسین
چو تیر دل جَهَد از قبضه شست

اگر ور مشرق و مغرب نگنجد
چو ذات مغربی از مغربی رَست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.