هوش مصنوعی: این متن عاشقانه و عرفانی به ستایش معشوق و توصیف عشق بی‌قید و شرط به او می‌پردازد. شاعر تأکید می‌کند که هیچکس به اندازهٔ او یاری‌گر نیست، هیچکس به اندازهٔ او از عشق سرمست نیست، و دل‌ها در دام زلف معشوق گرفتارند. عشق به معشوق نیازمند از خود گذشتن و وارستگی از خویشتن است، و تنها با این وارستگی می‌توان به او پیوست. متن همچنین به مفهوم هستی و نیستی در عرفان اشاره دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربهٔ بیشتری نیاز دارد. همچنین، برخی از واژه‌ها و عبارات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۲۹

هیچکس را اینچنین یاری که ما را هست نیست
کس ازین باده که ما مستیم او سرمست نیست

قامتش را هست میلی جانب افتاد کسان
کو بلندی در جهان کاو را نظرها پست نیست

هست با بست سر زلفش دل ما در جهان
ورنه چیزی را دل ما در جهان پست نیست

دل بدان عهد است دل پیمان که با دلدار نیست
خود دلی کاو عهد آن دلدار را بگسست نیست

هیچ کس را دل ز دام زلف او بیرون نجست
اینکه بتواند دلی از دام زلفش جَست نیست

زلف او گر می کند تاراج دلها حاکم است
هر چه او خواهد کند، بر وی کسی را دست نیست

گر مرا در دست بودش جان نثارش کردمی
چون کنم چیزی نثارش؟! کان مرا در دست نیست

باید اندر عشق او از خود بکل وارسته شد
کان که در عشقش بکل از خویشتن وارست نیست

از پی پیوند او، از خویشتن باید برید
بی بریدن زان که هرگز کس بدو پیوست نیست

هستی ای گر مغربی را هست، آن هستی اوست
مغربی را اینکه از خود هیچ هستی هست نیست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.